
نقش دولتها در شکلگیری صورتبندی متمرکز صنایع پر قدرت گوشت
بین سالهای ۱۹۶۱ تا ۲۰۱۳، با تحول در الگوهای تغییر یافته در مصرف و تولید محصولات دامی؛ میانگین مصرف سالانه گوشت در سطح جهان از ۲۳ به ۴۳ کیلوگرم در سال رسید و ارزش تولید جهانی گوشت از حدود ۶۵ میلیارد دلار در سال ۱۹۶۱ به ۳۶۶ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۳ افزایشی بیش از ۵۰۰ درصد یافت. ایالات متحده رکورد بیشترین مصرف گوشت را در سطح جهان داشته و پس از آن اروپا قرار دارد. علاوه بر این، مصرف گوشت در چین و برزیل به سرعت در حال افزایش است. برخلاف این مناطق طبق طبقهبندی سازمان ملل، یک شهروند متوسط در ۵۰ کشور کمتر توسعه یافته جهان، هنوز کمتر از ۱۵ کیلوگرم گوشت در سال مصرف میکند. در حال حاضر بحثهای عمیقی در مورد مصرف جهانی گوشت در مطالعات مهم مواد غذایی انعکاس یافته است. چنانکه متفکرین انتقادی با تکیه بر نظریه زیست سیاسی در رابطه انسان و حیوان “بیوپولیتیک حیوانات غذایی و اقتصاد سیاسی گستردهتر دام را که هدف آن مدرن کردن و استخراج سرمایه اقتصادی بیشتر از حیوانات غذایی است” را تقبیح میکنند و همانطور که در این یادداشت خواهیم دید، این بحثهای علمی لایههای مختلف تحلیل را در هم میگیرد، بنابراین برای درک ماهیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کالای گوشتی نیازمند رویکردی فرا رشتهای در مورد اقتصاد سیاسی غذا هستیم. چون افزایش مصرف گوشت کاملاً نابرابر در سراسر جهان توزیع شده و صنعتی کنترل شده و متمرکز است. در حالی که «اقتصادهای نوظهور» مانند چین و برزیل (اگرچه نه هند) سریعترین افزایش مصرف را دارند ، اروپا بهطور نامتناسبی مقدار زیادی از گوشت حیوانی مصرف میکند، و ایالات متحده همچنان مصرفکننده اصلی گوشت بوده به نحوی که امروزه گوشت به یک ویژگی مهم در جامعه غربی تبدیل شده است. بنابراین بی راه نیست اگر اذعان کنیم که میزبان اصلی افزایش تولید دام، جهان “در حال توسعه” است. جالب توجه این که این پیشرفت قابل مشاهده، یک بار دیگر با عنوان «انقلاب» برای نشان دادن اهمیت اجتماعی این “گذار ” نشان گذاری شده بود، بدون اینکه به طور مشخصی هیچ ویژگی سیاسی داشته باشد. با اشاره مستقیم به انقلاب سبز که در اواخر دهه ۱۹۶۰ راه اندازی شد، محققان توسعه روستایی در قرن ۲۱ از “انقلاب دامداری” صحبت میکردند، این انقلاب در واقع؛ یک انتقال اقتصادی مبتنی بر تقاضای فزاینده پروتئین بود که به قدرت خرید قوی تر مصرف کنندگان مواد غذایی در جهان در حال توسعه مرتبط میگشت. اصطلاح “انقلاب دامی” در ابتدا توسط “کریس دلگادو و همکارانش” در یک مقاله بحث برانگیز در ژورنال تخصصی موسسه بینالمللی تحقیقات سیاست غذایی ( IFPRI) ، احتمالاً با هدف برجسته کردن برخی حرکتهای موازی با انقلاب سبز و پیامدهای کاهش فقر روستایی ناشی از این انقلاب ابداع شد. این نویسندگان در واقع به این فرض اشاره داشتند که این «انقلاب» جدید فرصتهای اقتصادی برای کشاورزان خردهپایه با درآمد کم و متوسط ایجاد میکند. لذا، با چارچوب بندی انقلاب دام به عنوان “انقلاب غذایی بعدی” بر این مفهوم تأکید میکردند که چگونه این تحول اقتصادی خاص – افزایش مصرف گوشت – فرصتهای درآمدی ضروری را برای کشاورزان در مقیاس کوچک در کشورهای در حال توسعه ایجاد میکند، زیرا دامداری معمولاً درآمد خالص بیشتری نسبت به کشت غلات، حبوبات و سبزیجات فراهم میکند. با این حال، آنچه دادههای تجربی نشان میدهد این است که برای اکثر کشاورزان کوچک مقیاس که در کشورهای کمتر توسعه یافته زندگی میکنند، انقلاب دامداری محقق نشد و برخلاف نظریه خوش بینانه فوق؛ در عوض، «انقلاب گوشت قرمز» شامل فرآیند یکپارچگی عمودی نضج گرفت که در آن بازیگران کوچک به شدت به شرکتهای بزرگتر مواد غذایی کشاورزی وابسته شدند. طرفه اینکه از آنجایی که این یکپارچگی عمودی مستلزم پذیرش “فناوریهای سرمایهبر” بود ، مالکان خرده پا عموماً قادر به پرداخت هزینه ارتقاء فنی مورد نیاز فارم نبودند چون در معرض خطرات بدهی شدید قرار میگرفتند.
از نظر بسیاری، ادغام عمودی که در ابتدا به عنوان موتور “انقلاب دامپروری” ارائه شد، در نهایت؛ کشاورزان کوچک مقیاس را در عوض “توانمندسازی شان”؛ بی اختیار و به حاشیه راند. حداقل تا کنون این افزایش عظیم در تولید گوشت عمدتاً به نفع شرکتهای بزرگ بین المللی در شمال جهانی و در برخی از کشورهای بزرگ صنعتی (به ویژه برزیل و چین) بوده است. تعداد انگشت شماری از این شرکتها (مانند JBS در برزیل، WH Group در چین و تایسون در ایالات متحده) با گسترش صنعت گوشت در پنج دهه گذشته به تسلط غیر قابل تصوری بر زنجیره ارزش گوشت دست یافتهاند. این شرکتهای چند ملیتی( TNC ها) صرفاً تولید را کنترل نمیکنند، بلکه نهادههای مورد نیاز (بخش بالادستی) و فرآوری محصولات گوشتی (فعالیتهای پایین دستی) را نیز کنترل مینمایند. به عنوان مثال، Cargill، که مقر آن در ایالات متحده و یکی از پیشروترین تاجران غلات در جهان است، بعنوان دومین تولیدکننده بزرگ خوراک دام و سومین پردازشگر گوشت در جهان هم مطرح میباشد. نکته مهم این است که هر یک از این TNC ها نه تنها از افزایش تصاعدی تقاضای گوشت در سراسر جهان بهرهمند شدهاند. (از دسامبر ۲۰۲۰، قیمت ها برای گوشت گاو ۱۴ درصد، گوشت خوک ۱۲ درصد و برای مرغ نزدیک به ۷ درصد افزایش یافته است که نیمی از تورم قیمت مواد غذایی در آمریکا را تشکیل میدهد. افزایش قیمت مواد غذایی از آن دوره بصورت هویدا مشاهده شد. در همین حال، سود این شرکتها از زمان شروع همهگیری ۱۲۰ درصد افزایش یافته و درآمد خالص ۵۰۰ درصد افزایش یافته است) آنها همچنین از کمکهای قابل توجهی از سوی دولتهای مربوطه خود بهرهمند شدند. در خصوص سود حاصله این شرکتها باید عنوان نمود که (JBS ) برای دوره ۱۲ ماهه منتهی به ۳۱ مارس ۲۰۲۲ رکورد ۴.۴ میلیارد دلار سود خالص داشت که ۷۰ درصد نسبت به ۱۲ ماه قبل افزایش داشت. تایسون برای سال منتهی به ۳۱ مارس ۲۰۲۲ رکورد ۴.۱ میلیارد دلار سود خالص داشت که ۹۱ درصد نسبت به ۱۲ ماه گذشته افزایش داشت.(Cargill ) که یک شرکت خصوصی است اما بلومبرگ گزارش داد که اسناد مالی محرمانه نشان میدهد که کارگیل رکورد ۴.۹ میلیارد دلار درآمد خالص را برای سال مالی خود منتهی به ۳۱ می ۲۰۲۱ به دست آورده است که ۶۰ درصد نسبت به ۱۲ ماه گذشته افزایش یافته است. (مارفریگ) سود خالص ۸۲۰.۱ میلیون دلاری را در سال ۲۰۲۱ گزارش کرد که افزایشی ۳۲ درصدی نسبت به سال ۲۰۲۰ داشت. این شرکت مستقر در برزیل در گزارش سالانه خود گفت: “این بزرگترین سود ما تا کنون بوده است. ” درآمد خالص در طول سه ماهه اول سال ۲۰۲۲ به دلیل خرید سهام ۳۶۰ میلیون دلاری شرکت در BRF، کاهش یافت. با این حال، مدیر ارشد مالی Marfrig گفت که این ” بهترین سه ماهه اول عملیاتی ” شرکت بود . در حالی که میزان سود برای بستهبندیهای بزرگ گوشت افزایش یافته است، بسیاری از دامداران شکایت دارند که با افزایش هزینههای تجاری، قیمتهای دام راکد مانده است. بسیاری از دموکراتها، از جمله جو بایدن، رئیسجمهور نیز ، این چهار شرکت را به انحصار قیمتها متهم کردهاند. مدیران عالی رتبه چهار شرکت که در ۲۲ آوریل ۲۰۲۲ در مقابل کمیته کشاورزی مجلس شهادت دادند، گفتند صنعت گوشت “فرایندی چرخه ای” است و تلاقی رویدادهای اقتصادی منجر به سودهای بی سابقه شده است. تایسون، جیبیاس، کارگیل و نشنال بیف ۸۵ درصد گوشت گاو را در ایالات متحده خریداری و پردازش میکنند. به عنوان مثال، در ایالات متحده، “هولدینگ تایسون”، مستقر در آرکانزاس؛ دومین شرکت بزرگ بستهبندی گوشت در جهان و بزرگترین شرکت مرغداری آمریکا است که مجموعه متنوعی از یارانهها را دریافت کرد، از جمله مهمترین آنها کاهش هزینههای ذرت و سویا برای تغذیه دام بود. تخمین زده میشود که بین سالهای ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۵، از طریق یارانههای مستقیم ارائه شده توسط برنامههای مختلف وزارت کشاورزی ایالات متحده (USDA)، تایسون موفق شد سالانه ۲۸۸ میلیون دلار آمریکا پس انداز و زیان انباشته خود را کاهش دهد. “اسمیت فیلد ” دیگر شرکت بزرگ مواد غذایی کشاورزی درگیر در تولید و فرآوری گوشت خوک نیز طی این بازه زمانی معادل ۲۸۴ میلیون دلار در سال پس انداز کرد. بستهبندی گوشت یک صنعت متمرکز است که تعداد کمی از شرکتها بیشترین تولید را به عهده دارند. در کل اقتصاد ایالات متحده و همچنین در تجارت کشاورزی، تمرکز صنعت گوشت به عنوان یک “موضوع سیاستی” نیازمند حمایت همواره مطرح بوده است. در سال ۲۰۲۰، کمیته کشاورزی مجلس نمایندگان آمریکا به USDA دستور داد تا آسیب پذیری زنجیره تأمین گوشت گاو و سطح تمرکز در صنعت را بررسی کند. در سال ۲۰۲۱، ” بایدن” یک فرمان اجرایی تحت عنوان “ترویج رقابت در اقتصاد آمریکا” صادر کرد که به طور خاص به تمرکز بستهبندی گوشت و اثرات آن بر بازده مالی کشاورزان و دامداران اشاره داشت. در سال ۲۰۲۳، کمیسیون تجارت فدرال و وزارت دادگستری ایالات متحده – که مسئول اجرای قوانین ضد انحصار این کشور بودند – به طور مشترک اصلاحاتی را در “دستورالعملهای ادغام” خود با هدف کنترل تمرکز در صنایع ایالات متحده صادر کردند.
در چین نیز، صنعت گوشت خوک حمایت گستردهای از دولت مرکزی و استانی دریافت کرده است. به عنوان مثال، در سال ۲۰۱۳، زمانی که گروه WH اسمیتفیلد را خریداری کرد – به این ترتیب عملاً تبدیل به بزرگترین تولیدکننده گوشت خوک در جهان شد، این معامله به لطف وام ۴ میلیارد دلاری ارائه شده توسط بانک چین به عنوان بخشی از استراتژی گستردهتر دولت مرکزی چین برای افزایش ظرفیت صنعت ملی گوشت خوک در نظر گرفته شد. حال اگر که سایر جنبههای حمایت از تولید (از جمله کمکهای بلاعوض، وامهای یارانهای و معافیتهای مالیاتی) در نظر گرفته شوند، متوجه میشویم که صنعت گوشت خوک در چین در اوایل دهه ۲۰۱۰ حدود ۲۲ میلیارد دلار دریافت کرده است که معادل ۴۷ دلار یارانه برای پرورش هرخوک است. به اعتقاد چینیها تغییرات در تمرکز صنعت اغلب منعکسکننده تغییرات اساسی اساسی در سازمان یک صنعت است، تغییراتی که اغلب منجر به کاهش هزینهها، بهبود بهرهوری و منافع برای مصرفکنندگان و تأمینکنندگان میشود. در بستهبندی گوشت، تغییرات، تحقق اقتصاد مقیاس از طریق کارخانههای بزرگتر و تغییر مرتبط به هماهنگی نزدیکتر با تامینکنندگان دام بود. این تغییرات سازمانی، زمانی که با رشد آهسته در مصرف گوشت گاو همراه شد، منجر به افزایش یکپارچگی، همراه با کاهش هزینههای پردازش برای هر حیوان شد. چنین الگوی مشابهی در برزیل نیز مشاهده شده است. در برزیل شرکت JBS که در حال حاضر بزرگترین تولیدکننده گوشت گاو، گوشت خوک و مرغ در جهان است؛ از حمایتهای مالی قابل توجهی از طریق یارانههای خوراک فدرال و همچنین تسهیلات بانکی بسیار سودمند، کم هزینه، با نرخ بهره پایین بهره میبرد در مقطعی هم دولت فدرال سهامدار JBS شد. این شرکت در سال ۲۰۰۷ با خرید Swift & Co، یک پردازشگر غول پیکر گوشت خوک و گوشت گاو، وارد بازار ایالات متحده شد و به بزرگترین شرکت بستهبندی گوشت در جهان تبدیل شد. دفتر مرکزی JBS در ایالات متحده در کلرادو واقع شده است. این “ترتیبات” بخشی از “استراتژی توسعه قهرمانان ملی” برزیل بود، که به موجب آن دولت برزیل در برخی از بزرگترین شرکتهای ملی، و به ویژه در بخش گوشت، به دلیل موقعیت پیشرو آن در جهان در تجارت بینالمللی، سرمایهگذاری مینمود. شرکت (Marfrig)، نیز یکی دیگر از شرکتهای برزیلی، مالک بیشتر “نشنال بیف پکینگ”، چهارمین بستهبندی بزرگ گوشت گاو در ایالات متحده است که در کانزاس سیتی، میسوری مستقر است و از حمایتهای دولتی بسیاری طی یکدهه گذشته برخوردار شده است. تمرکز اقتصادی صنعت گوشت به گوشت گاو محدود نمیشود. بر اساس گزارش “بازار باز” ، از سال ۱۹۸۶ سهم بازار چهار شرکت بزرگ طیور از ۳۵ درصد به ۵۱ درصد افزایش یافته است و از سال ۱۹۷۶ سهم بازار چهار بزرگترین تولیدکننده گوشت خوک به کمک تسهیلات بانکی دولتی از ۳۳ درصد به ۶۶ درصد افزایش یافته است. در حقیقت؛ منافع مالی و برنامه سیاسی دولتهای برزیل، چین و آمریکا چنان با منافع صنعت گوشت درگیر شده بود که برای آن دولتها بسیار دشوار بود که صنعت مهم گوشت کشورشان درگیر تلاطم انواع تغییرات شدید سیاستی شود. به طور کلی، آنچه این یادداشت سعی دارد بقبولاند این است که صنعت گوشت در کشورهای با درآمد بالا و حتی پایینتر به سرعت در حال تغییر است، اما شاید مهمتر از آن، این باشد که این تغییرات توسط نیروهای بازار با حمایت تام حاکمیتها انجام شده و همچنان ادامه دارد.




